بزن بزن بزن بزن بزن بزن آتش بر دل من ببين که شد عشقت قاتل من
نشسته چون دندان بر جگرم که جان از اين مسلخ در نبرم
دامن کشانم ميکشد در دام خود عياره اي
همچون سياوش در دل آتش ندارم چاره اي
دامن کشانم ميکشد در دام خود عياره اي
همچون سياوش در دل آتش ندارم چاره اي
سوگ سياوش در دلم باران آتش در دلم
طوفان شدي در جانم و دريا گذشت از ساحلم
درباره این سایت